اشعار اخلاقی

باید از آفــــــــاق و انفس بگذرى تا جـــان شوى
و آنگه از جان بگذرى تا در خور جـــانان  شوى

طُـــــــرّه گیســـــــــوى او، در كف نیاید رایـــگان
باید اندر این طریقت، پاى و سر چوگان شوى

كـــــى توانــــــى خواند در محراب ابرویش نماز؟
قـــــرنها باید در این اندیشه، سرگردان شوى

در ره خــــــال لبش، لبـــــــریز بــــــاید جــام درد
رنج را افـــزون كنى، نى در پى درمان، شوى

در هواى چشم مستش، در صف مستان شهر
پاى كوبى، دست افشانى و هم‏پیمان شوى

این ره عشق است و اندر نیستى حاصل شود
بایدت از شـــــوق، پروانه شوى؛ بریان شوى

امام خمینی (رحمه الله علیه)


********************

آفتی در گلِ گلدانِ من و توست مواظب باشیم
آتشِ وسوسه در جانِ من و توست مواظب باشیم

یادمان کاش که هرگز نرود قصه‌ی "برصیصا" را
کفر، زاویه‌ی پنهانِ من و توست مواظب باشیم

دینِ ما ارثیه‌ی ناب و گرانقدرِ پیمبر باشد
آتشی در کفِ دستانِ من و توست مواظب باشیم

شعله را مشت کن از دست نینداز، حواست باشد
سوختن معنیِ پیمانِ من و توست مواظب باشیم

شُبهه و بحث، به قرآنِ سرِ نیزه قسم بازیچه‌ست
هدف اصلی‌اش ایمانِ من و توست مواظب باشیم

دورِ خود پیله نبافید که: "شاید زد و پروانه شدیم"
تارها میله‌ی زندانِ من و توست مواظب باشیم

عصرِ سرنیزه و شمشیر گذشته ست، کجایی شاعر؟
غزل و قافیه میدانِ من و توست مواظب باشیم

محمدرضا حسین زاده بازرگانی

 

 



موضوعات مرتبط: * غزل های اخلاقی

برچسب‌ها: اشعار اخلاقی
[ 23 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

غزل اخلاقی

 

آن را كه به جز قُربِ خدا هیچ ندارد
هنگام بلا، غیر دعا هیچ ندارد
از لُكنتم ایراد نگیرید... بلالَم
دل مایه ی قُرب است صدا هیچ ندارد
باید به مقامات نظر داشت، نه اسباب
موسی همه كاره ست، عصا هیچ ندارد
پروانه پرش سوخت و من یاد گرفتم
عاشق شدنم غیر بلا هیچ ندارد
از جانبِ گیسوی نگار است كه خوش بوست
از ناحیه یِ خویش، صبا هیچ ندارد
اموالِ كریمان همه اش مالِ فقیر است
اصلاً چه كسی گفته گدا هیچ ندارد؟!
علی اكبر لطیفیان


موضوعات مرتبط: * غزل های اخلاقی

برچسب‌ها: غزل اخلاقی مهدی وحیدی
[ 16 / 3 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

غزل های اخلاقی

درد عشق از تندرستی خوشترست
ملک درویشی ز هستی خوشترست

عقل بهتر می‌نهد از کاینات
عارفان گویند مستی خوشترست

خود پرستی خییزد از دنیا و جاه
نیستی و حق‌پرستی خوشترست

چون گرانباران به سختی می‌روند
هم سبکباری و چستی خوشترست

سعدیا چون دولت و فرماندهی
می‌نماند، تنگدستی خوشترست

سعدی

****************


ما خنده را به مردم بی غم گذاشتیم
گل را به شوخ چشمی شبنم گذاشتیم

قانع به تلخ و شور شدیم از جهان خاک
چون کعبه دل به چشمه زمزم گذاشتیم

مردم به یادگار اثرها گذاشتند
ما دست رد به سینه ی عالم گذاشتیم

چیزی به روی هم ننهادیم در جهان
جز دست اختیار که بر هم گذاشتیم

دادند اگر عنان دو عالم به دست ما
از بیخودی ز دست همان دم گذاشتیم

الماس، بی نمک شده بود از موافقت
تدبیر زخم و داغ به مرهم گذاشتیم

بی حاصلی نگرکه حضور بهشت را
از بهر یک دو دانه چو آدم گذاشتیم

صائب! فضای چرخ، مقام نشاط نیست
بیهوده پا به حلقه ی ماتم گذاشتیم

صائب تبریزی

 



موضوعات مرتبط: * غزل های اخلاقی

برچسب‌ها: غزل های اخلاقی مهدی وحیدی
[ 1 / 3 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]
صفحه قبل 1 صفحه بعد